بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 252678
کل یادداشتها ها : 166
برای رد شدن از سیم خاردار باید یک نفر روی سیم خاردار می خوابید تا بقیه از روش رد بشن.
داوطلب زیاد بود.
قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان.
همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد.
گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه.
عجب پیرمرد سنگدلی…
دوباره قرعه انداختند، بازم افتاد بنام همون جوان.
جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار.
در دلها غوغائی شد…
بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان.
همه رفتند الا پیرمرد.
گفتند بیا؛
گفت: نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش.
مادرش منتظره………….
منبع : وبلاگ خدا بود دیگر هیچ